- شرم آمدن
- یا شرم آمدن کسی را از چیزی. خجل بودن وی از آن چیز: شرمم آمد که باو بگویم
معنی شرم آمدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیوستن دو چیز سر بهم آوردن
رقت نمودن، ترحم کردن، دلسوزی کردن
پیش آمدن، اتفاق افتادن
پایین آمدن، به زیر آمدن، اتراق کردن
پیش آمدن
فراهم آمدن، اجتماع کردن، جمع شدن، انجمن شدن
جمع شدن، فراهم آمدن
یا پر آمدن قفیز
داخل شدن درون رفتن، بیرون آمدن (از اضداد)، رسیدن، ظاهر شدن، روییدن سبز شدن، واقع شدن
در تداول سینه زنان با دیگران هم آواز شدن، دم آمدن زمین
بپایان رسیدن تمام شدن منقضی شدن
پایان یافتن، به پایان رسیدن، تمام شدن
بالا آمدن، پدید آمدن، ظاهر شدن، سپری شدن، رو به راه شدن کار و انجام یافتن آن، برجستگی پیدا کردن، ورم کردن
به هم برآمدن: تنگدل شدن، اندوهگین شدن، خشمگین شدن
به هم برآمدن: تنگدل شدن، اندوهگین شدن، خشمگین شدن
بالا آمدن، روی چیزی ایستادن، ترقی کردن، رشد کردن، جلوه کردن، به جاه و مقام رسیدن
برآمدن، بالا آمدن، کنده شدن و جدا شدن چیزی از جای خود
اندک شدن، نا تمام بودن
بسته شدن مسدودشدن